مدادرنگی ها مشغول بودند جز مداد سفید...
هیچکس به او کار نمیداد.همه میگفتند تو به هیچ دردی نمیخوری.
یک شب که مدادرنگی ها تو سیاهی شب گم شده بودند
مدادسفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید ستاره کشید وانقدر کشید که کوچکو کوچکتر شد.
صیح توی جعبه مدادرنگی جای خالی او باهیچ رنگی پر نشد
به یاد هم باشیم شاید فردا باهم نباشیم...
نظرات شما عزیزان:
نازنین
ساعت11:49---29 آبان 1393
چطوری yeganeh
خوش میگذره؟
بازم به من که هر روز بهت سر میزنم تو که همش توی وبلاگ خودتی ، وبلاگ منو اصلا دیدی yeganeh ؟
دوستان زیادی توی وبلاگ من سایتشون رو لینک می کنند برای همین بازدید زیادی داره ، تو هم وبلاگت رو لینک کن ، تا دوستام بهت هر روز سر بزنند و بازدید وبلاگت زیاد شه.
اینم آدرسه وبلاگمه:
http://nazi-joon-jooni.loxblog.com
والا به خدا بازدید وبلاگم واقعیه
yeganeh منتظرتما پاسخ:bebakhshid golam saram shuluq bud sharmande.hatman sar mizanam
نازنین
ساعت15:55---28 آبان 1393
سلام yeganeh خوبی؟ من چند بار توی چت لوکس بلاگ بهت پیام دادم ولی جواب ندادی . میخواستم دعوتت کنم بیای توی وبلاگم لینکت رو ثبت کنی، خیلی وبلاگت رو دوست داشتم.
http://nazi-joon-jooni.loxblog.com
به خدا بازدید وبلاگم خوبه
yeganeh منتظرتما
|